سفارش تبلیغ
صبا ویژن

:: فرماندهی ::
:: سنگر ::
قافله شهداء
محسن
اگر اذن دهند سعیم این است که از لاله های خونین بگویم،‏ تا شاید نگاهمان کنند و دستی بر آرند و ما را از این منجلاب دنیا بیرون کشند....
:: تبلیغات سنگر ::
قافله شهداء
:: سامانه پیامک ::

جهت دریافت پیامک با موضوع شهداء و دفاع مقدس عدد 00 را به شماره 30007650001978 ارسال نمایید.

جهت آگاهی از سامانه ی پیامک قافله شهداء اینجا را کلیک کنید.

::  بایگانی ::
:: یادداشت ها ::
:: نوای آشنا ::

اگه دوست دارید این نوا رو در وبلاگتون داشته باشید این کد رو در قسمت مدیریت قالبتون کپی کنین. این نوا تو مناسبت‌های مختلف و بدون نیاز به تغییر تو کدها توسط صاحب وبلاگ، تغییر می‌کنه.
دانلود این نوا

:: نوای منتخب ::

مُحرّمه و تمام عرشیان و فرشیان به عزای سبط نبی اکرم(ص)، عزادار و سیه پوشند. وقایع زیادی تو جریان دفاع مقدس هست که ارتباط و علقه ی رزمندگان و .... رو با اهل بیت(ع) و مخصوصا حضرت ارباب(ع) نشون میده که فقط به عنوان تبرک قافله شهداء به نام مقدس حسین(ع) به یکی ، دو مورد اون اشاره می کنیم.
مجروح که شد، به اسارت دشمن در اومد و تو اونجا به شهادت رسید. اونو دفن کردند و شونشهید محمدرضا شفیعی - قافله شهداءزده سال بعد، هنگام تبادل جنازه ی شهدا با اجساد عراقی، جنازه «محمدرضا شفیعی» و دیگر شهدای دفن شده رو بیرون می‌آورند تا به گروه تفحص شهدا تحویل دهند. اما جنازه محمدرضا سالم مونده، سالمِ سالم...
صدام گفته بود این جنازه این‌طور نباید تحویل ایرانی‌ها داده بشه. اونو سه ‌ماه زیر آفتاب سوزان گذاشتند، اما تفاوتی نکرد. رو پیکرش آهک ‌پاشیدند، ولی باز هم بی‌تأثیر بود.
بعدها یکی از همرزم هاش که همیشه باهاش بود و کامل می شناختش می گفت می دونین برا چی جنازه ش سالم موند؟
گفت راز سالم موندن جنازه ش چند چیزه:
ـ اهتمام جدی به نماز شب داشت؛
ـ دائماً با وضو بود و مداومت بر غسل جمعه داشت.
ـ هیچ‌وقت زیارت عاشورایش هم ترک نمی‌شد؛
ـ هر وقت برا امام حسین(ع) گریه می‌کرد، اشک‌هاش رو به بدنش می‌مالید....
مادرش هم میگفت: به امام زمان(عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم می‌اومد، رفتن به جمکران رو ترک نمی‌کرد.

شهید برونسی یه ‌بار تعریف می کرد: «داشتیم مهمات بار می‌زدیم که بفرستیم منطقه. وسط کار، یه دفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه، با چادری مشکی. پا به پای ما کار می‌کرد و مهمات می‌ذاشت توی جعبه‌ها. تعجب کردم. تعجبم وقتی بیشتر شد که دیدم بچه‌های دیگه اصلاً حواسشان به او نیست، انگار نمی‌دیدندش. رفتم جلو، سینه‌ای صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم: خانم! جایی که ما مردها هستیم، شما نباید زحمت بکشید.»
روش طرف من نبود. به تمام قد ایستاد و فرمود: مگه شما در راه برادر من زحمت نمی‌کشید؟ (یاد امام حسین(ع) از خود بی‌خودم کرد. گریه‌ام گرفت.) خانم فرمود: هرکس که یاور ما باشد، ما هم او را یاری می‌کنیم.

نقل از کتاب ساکنان ملک اعظم/ ج2/ ص76

پی نوشت:
- نوای وبلاگ رو از دست ندین. خیلی دلنشین و جانسوزه. تا آخرش رو گوش کنین.
- اینا رو هم در همین رابطه از دست ندین: شهیدی که بواسطه امام حسین(ع) مادر خود را شفا داد - شهدا و امام حسین(ع) - تفحص و زیارت عاشورا



 قافله شهداء Qafeleh.ir
   نوشته شده توسط : محسن در 89/9/15 - ساعت 9:34 عصر
لبیک

این سایت را حمایت می کنم
ابزار و قالب وبلاگبیست تولز

گوگل پلاس