سفارش تبلیغ
صبا ویژن

:: فرماندهی ::
:: سنگر ::
قافله شهداء
محسن
اگر اذن دهند سعیم این است که از لاله های خونین بگویم،‏ تا شاید نگاهمان کنند و دستی بر آرند و ما را از این منجلاب دنیا بیرون کشند....
:: تبلیغات سنگر ::
قافله شهداء
:: سامانه پیامک ::

جهت دریافت پیامک با موضوع شهداء و دفاع مقدس عدد 00 را به شماره 30007650001978 ارسال نمایید.

جهت آگاهی از سامانه ی پیامک قافله شهداء اینجا را کلیک کنید.

::  بایگانی ::
:: یادداشت ها ::
:: نوای آشنا ::

اگه دوست دارید این نوا رو در وبلاگتون داشته باشید این کد رو در قسمت مدیریت قالبتون کپی کنین. این نوا تو مناسبت‌های مختلف و بدون نیاز به تغییر تو کدها توسط صاحب وبلاگ، تغییر می‌کنه.
دانلود این نوا

:: نوای منتخب ::

شهید علمدارقبلا هم گفته بودم که نمیشه از کنار 11 دی به آسونی گذشت، روزی که یه عاشق پرکشید و دقیقا تو سالروز تولدش، رجعتی به سوی پرودگارش داشت... "ارجعی الی ربک راضیة مرضیة".
امسال توفیق شده و زوایای پنهان زندگی سید مجتبی رو از زبون مادر بزرگوارشون می خونیم...
- سید مجتبی فرزند اول و پسر بزرگم بود . دو دختر و دو پسر دیگر نیز دارم .
سید 21 رمضان سال 1345 به دنیا آمد ، وقت اذان صبح ! من دوست داشتم اسمش را سید علی بگذارم ، گفتم این بچه اسمش را با خودش آورده ، اما آقا گفتند : ( ما علی در فامیل داریم ) ؛ قرار شد اسمش را امیر بگذاریم . بعد که برای ثبت اسم سید می رود ، نام بچه را می پرسند فراموش می کند و ناخود آگاه می گوید ، ( سید مجتبی ) در صورتی که اسم برادر من مجتبی بود .
- از طفولیت او را بغل می کردم و با خودم به مجالس عزای امام حسین علیه السلام می بردم . بالاخره در آن مجلس ها برای امام حسین علیه السلام گریه می کردم . به بچه شیر می دادم و لطف الهی شامل حال ما شد و این بچه ذاتش با عشق اهل بیت علیه السلام عجین شد .
از بچگی اهل بیت علیه السلام را دوست داشت و همراه پدر بزرگش زنجیر می زد و سینه زنی می کرد و هر جا که پدر بزرگش می رفت او هم می رفت . مخصوصا به امام حسین علیه السلام خیلی علاقه داشت و همین طور به حضرت رقیه ؛ به ایشان می گفت : عمه کوچولو ، کی می شود بیایم به زیارتت ، قبر کوچولویت را ببوسم به حضرت زینب می گفت : عمه سادات ! ما با هم فامیل هستیم . و به طور کلی عشق خاصی به ائمه و اهل بیت علیه السلام داشت .
- از جبهه شروع کرد . همان جا بین دعای توسل و دعای کمیل و ... مصیبت می خواند و یادی از اهل بیت علیه السلام می کرد . واقعا از اعماق قلب می خواند و دلش می شکست ، زبانی و ظاهری نبود ؛ اما بعد از جبهه به صورت جدی مداحی می کرد .
اسم ائمه به خصوص امام حسین علیه السلام که می آمد منقلب می شد . یک سال غروب عاشورا ، شام غریبان گرفته بودند ؛ بین مراسم یک دفعه این بچه چنان ضجه ای می زند که از هوش می رود ، دیدم دیگر صدای سید مجتبی نمی آید ، گفتم ؛ بچه از دست رفت ، سریع آمدم دیدم او را وسط سالن خوابانده اند و آب به سر و صورتش می زنند .
دختر شهید علمدار - قافله شهدا- وقتی پدر شد احساس عجیبی داشت ، از بیمارستان آمد خانه ی ما ، از در که آمد شروع کرد به شعار دادن : ( صل علی محّمد دتر (دختر) من خوش آمد ) . خواهرش گفت : (هان مجتبی بابا شدی !)
گفت بله خدا به من رحمت داد .
باز خواهرش پرسید : اسمش را می خواهی چه بگذاری ؟
گفت : چی باید بگذاریم ؟ بعد با آهنگ زیبایی خواند : یا زینب و یا زهرا یا زینب و یا زهرا .
- سید مجتبی پسر بزرگ من بود و عجیب به او وابسته بودم . کردار و رفتار او با سایرین خیلی فرق می کرد ، به خصوص احترامی که برای من و پدرش قائل بود قابل وصف نیست و واقعا بین بچه ها نمونه بود . در جبهه که بود ، دوستانش می گفتند : ما باید از اخلاق آقا سید یاد بگیریم ، آقا سید به ما روحیه می دهد .
وقتی سوالی از او می پرسیدم ، آن قدر با بیان زیبا پاسخ می داد که همه لذت می بردیم .
- درباره ی داشتن حجاب خیلی سفارش می کرد و این که هر حرفی را نزنید و مواظب باشید که غیبت نکنید و می گفت : امر به معروف و نهی از منکر را هرگز فراموش نکیند !
- با زیارت عاشورا خیلی عجین بود و آن را با سوز دل خاصی می خواند ، نماز هم که می خواست بخواند ، انگار در برابر کسی ایستاده که احساس حقارت می کند .
- اواخر سال 1366 بود . مجروح شده بود و ما اصلا خبر نداشتیم ، اصلا از مجروحیت هایش چیزی به ما نمی گفت ؛ دیگران هم که می گفتند ، می گفت : چرا می گویید ! مادر است دلش می سوزد ناراحت می شود اجر معنوی ما از بین می رو د . بار آخر هم از ناحیه کتف تیر خورد که باعث از دست دادن طحال و قسمتی از روده هایش شد ، به خاطر همین جراحت دو ماه نمی توانست تکان بخورد .
- اصلا فکر نمی کردم شهید بشود ! برای این که همیشه سر پا بود ، آن قدر مقاوم و محکم بود در برابر همه ی مشکلات ! آن قدر دردش را می خورد ! اگر دردی هم داشت هیچ وقت نشان نمی داد ، فقط می گفت اسم یا زهرا را می آورم ، صلوات می فرستم ، خودم را معالجه می کنم .
- به ما اجازه نمی دادند داخل سی سی یو برویم ؛ دکترها می گفتند : با وجودی که در حالت کُما بود ، موقع اذان مغرب چشم هایش را باز کرد و سه بار نام مادرش حضرت زهرا را برد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
- وقتی نام بی بی حضرت زهرا به میان می آمد ، وقتی نام حضرت مهدی (عج ) به میان می آید ، یاد سید می افتم .
اوایل خوابش را زیاد می دیدم ، پارسال روز تولدش در بیت الزهرا مراسم بود ، برنامه داشتند ، اما چون شهید سید مجتبی علمدار - قافله شهدامن تازه از بیمارستان مرخص شده بودم و کسالت داشتم نتوانستم شرکت کنم ، نشسته بودم با عکسش صحبت می کردم ، می گفتم : پسر ! مگر از من خطایی سر زد ، کاری کردم که نتوانستم در مراسمت شرکت کنم ؟!.
همین طوری با هم زمزمه داشتیم ، ناراحت بودم ، شب خواب دیدم آمد خانه اما داخل اتاق نمی آید روی پله ها ایستاده به بچه ها گفته ، بروید به مادرم بگویید چه کاری با من دارد که این قدر صدایم می کند و از من شکایت می کند ؟ من با یک حالتی گفتم : یعنی نمی دونه چکارش دارم ؟ چرا نمی آید داخل ؟ بچه ها گفتند که لباس نظامی پوشیده ، عجله دارد ، باید زود برگردد .
من رفتم بیرون . گفت : مادر چه کاری داری که این قدر صدایم می کنی ؟
گفتم : مگر من مادر تو نسیتم می خواهمت که صدایت می کنم ! مگر من مریض نیستم ؟
گفت : ناراحت نباش، خوب می شوی . این قدر نگرانی نداشته باش . چون عجله داشت او را بوسیدم ، خداحافظی کردم و او رفت . از پله ها پایین رفتم دیدم سه تا از همکارانش با لباس سبز سپاه داخل ماشین پاترول نشسته اندو منتظرش هستند ؛ او هم سوار شد و با هم رفتند . صبح روز بعد دیدم چهار تا از همکارهای درجه دارش آمدند برای دیدن پدرش ، تا من این ها را دیدم گفتم : الله اکبر و به آنها گفتم : قدر خودتان را بدانید سید مجتبی همیشه با شماست .
- سید مجتبی با قلبش کار کرد ، عشق را پیدا کرد و دنبالش رفت ، زحمت کشید و الحمدالله به آن جایی که می خواست رسید .

پی نوشت:
- اینا رو هم سالهای قبل برا شهید علمدار نوشته بودم، حتما استفاده کنین:شهید علمدار به روایت همسرشان - ماجرای مسلمان شدن دختری مسیحی (از ژاکلین ذکریای ثانی تا زهرا علمدار) - ویژه نامه شهید علمدار - اعتراف نامه شهید علمدار
- بنا به درخواست خیلی از رفقا، دو تا از مجالس و مداحی های سید رو هم بطور کامل براتون آماده کردم که میتونین از اینجا(شهید علمدار - محرم75) و اینجا(شهید علمدار - شهادت امام سجاد(ع)) دانلود کنین.
- اینم دست نوشته ی سید مجتبی، که به علاقمندانش تقدیم می شه.
- نوای وب رو از دست ندین. قسمتی از مداحی شهید علمداره. نوای منتخب هم همون مداحی معروف شهید علمداره که بارها شنیدیم.



 قافله شهداء Qafeleh.ir
   نوشته شده توسط : محسن در 89/10/14 - ساعت 7:13 صبح
لبیک

این سایت را حمایت می کنم
ابزار و قالب وبلاگبیست تولز

گوگل پلاس