• وبلاگ : قافله شهداء
  • يادداشت : اعتراف نامه شهيد علمدار
  • نظرات : 11 خصوصي ، 60 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     
    + يه دوست 
    اقا جان اهنگي تو وبلاگ گذاشتي خودت يك بار گوش كن فكر ميكنم دست كاري شده اهنگ وبلاگتون موفق باشيد

    سلام محسن جان

    ممنون از اين كه توي غم ما شريك شدي. خدا قبول كنه ان‏شاء الله.

    جزء 16 رو براي شما گذاشتيم.

    جاري باشي...

    سلام برادرم

    فقط مي خواستم بگم پدرم شفا گرفته آقا سيدمجتبي است!

    سر مزارش در ساري

    همونجا ازش خواست و همونجا هم شفا گرفت

    خدا به ما هم معرفت درك زنده بودن شهدا را عطا فرمايد

    سلام

    ممنون از حضورت در ان وبلاگم

    موفق باشيد

    يا حق

    به نام خدا

    با سلام.ممنون از حضور گرمتون.

    التماس دعاي فرج.اللهم عجل لوليك الفرج

    دعامون كنيد يا علي

    سلام خيلي جالب بود نمي دونم چطور ميشه اين اتفاق ميفته از باور آدم ها سرچشمه ميگيره

    با سلام

    در نظر سنجي پيرامون عملكرد سايت به اصطلاح اصولگراي بازتاب شركت كنيد.

    http://mehrabeandishe.blogfa.com

    ديروز شهدا يك شبه راه صد ساله را رفتندو عملا بندگي شان را ثابت كردند ما نيز امروز بايد در فراق جبهه و جنگ به بندگي برسيم.

    البته ايننكته قابل تذكر است كه :بدون اينكه مقام ايثارگران را پايين بياوريم بايد بدانيم ما در جبهه اي جدي تر هستيم به نام جهاد اكبر .

    بايد با حواسي جمع و بدون غفلت در اين ميدان وارد شويم.

    اگر مايل به تبادل لينك بوديد خبرم كنيد.

    + حسين 
    سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام

    خوبيد؟نظر نميديد؟من منتظرم.ضمنا مي خوايم از اين به بعد يک ساعتي با هم قرار بذاريم و همه دور هم جمع بشيم و با هم شب نشيني مجازي داشته باشيم و از فال حافظ گرفته تا درد دل هاي خواهرانه و برادرانه و قليون و ...........فعلا قرار همه ما پنجشنبه14/10/85 ساعت 5/5 عصربا yahoo messenger روشن ضمنا ادرس وبلاگ رو براي دوستان send to all کنيد و از دوستان هم بخواهيد که در وبلاگ عضو بشند.http://shahidane.blogfa.com/ممنون باقي بقايتان يا علي مدد
    ضمنا منو اد کنيد id: shahid_e_velayat

    سلام

    باز هم مثل هميشه يك سيره ديگه و يك...

    ميخوايد انسان رو پيش اون همه عظمت كوچيك كنيد؟ نه!!! بايد دونست تا حركت كرد.

    يا علي

    دخل و خرجت با هم جوره؟

    سلام/طبق معمول بيشتر نوشته هاتون ، اين مطلبم به دل نشست و اشك تو چشمام جمع كرد/ولي چه فايده ! اين به دل نشستنو اين اشك تو چشم جمع شدن و اشك ريختن چه فايده داره ، ما كه دوباره از فردا همون آدم دنيا دوست و مال پرست ميشيم.اين شعرو خودم خيلي دوست دارم و تقديم ميكنم به شما :

    تا مكتب جبهه خوب معنا نشود

    آن روحيه دوباره پيدا نشود

    ياران به جا مانده مواظب باشيد

    خون شهدا فرش ره ما نشود.

    من يك هفته هست به روزم ولي لايق ندونستي سر بزني .

    از زبان يک شهيد


    خوشا آنانکه جانان مي‌شناسند


    طريق عشق وايمان مي‌شناسند


    بسي گفتيم وگفتند ازشهيدان


    شهيدان را شهيدان مي‌شناسند


    ما اگر عاشق جبهه بوديم، به خاطر صفاي بچه‌هايي بود که لذتهاي مادي را فراموش کردند
    و اکنون ما نيز چون شماييم. وقتي در خون خويش غلطيديم وچشم از دنيا بستيم، فکر مي‌کرديم که
    ديگر همه چيز تمام شد. اما اينگونه نشد دردهاي شما در فراق ما دل ما را بيشتر آتش ميزد.
    درست است که ما به هر چه ميکنيد آگاهيم اما اين بلاي بزرگي بود که اي کاش نصيب ما نميشد.
    وقتي شما از اين و آن طعنه مي‌خوريد ولاجرم به گوشه‌ي اتاق پناه مي‌بريد و با عکسهاي ما سخن مي‌گوييد و اشک مي‌ريزيد، به خدا قسم اينجا کربلا مي‌شود و براي هر يک از غمهاي دلتان اينجا تمام شهيدان زار ميزنند. ياد آن زماني که در مجالس با ياد ما گريه مي‌کنيد و بر سر و سينه مي‌زنيد ما نيز به ياد آن روزها که با هم در فراق وسوگ مولايمان سينه مي‌زديم و گريه مي‌کرديم همراه با اشک شما، اشک غم مي‌ريزيم. خدا مي‌داند که ما بيشتر از شما طالب شماييم. براي همين پروردگار عالم هر از چند گاهي اجازه مي‌دهد که با مولايمان امام حسين(عليه السلام) درد و دل کنيم. بچه‌‌ها! آقا امام حسين (عليه السلام) خيلي بزرگوار است. او بهتر از همه شما شلمچه را م‌ شناسد. فاطميه را زيباتر از همه‌ي شما براي ما تعريف ميکند وخاطره‌هاي جبهه را خيلي دوست دارد.هر وقت به پابوسش مي‌رويم از ما مي‌خواهد برايش خاطره بگوييم. به مجرد اينکه بچه‌ها شروع به نغمه‌سرايي مي‌کنند چشم‌هاي آقا مالامال از اشک مي‌شود. سر مبارکشان را به زير مي‌اندازد و دانه‌هاي اشکش زمين بهشت ومحاسن شريفشان را تر مي‌کند. همين ديروز بود که نوبت من بود تا خاطره تعريف کنم. من از غروبهاي شلمچه تعريف کردم. از کانال ماهي، از سه راه شهادت، از جاده شهيد صفري، سنگرهاي خوني، جاده امام رضا وجاده شهيد خرازي. هنوز چند دقيقه نگذشته بود که صداي ناله‌هاي آقا را با همين دو گوش خود شنيدم، آرام و آهسته فرمود: هيچ اصحابي و ياوراني بهتر و با وفاتر از اصحاب خود نديدم. يکي از بچه‌ها به من گفت: بس است ديگر نگو. که آقا سر از زير برداشت و آهسته فرمود: بگو، بگو عزيز دلم! آنچه دلت را بيتاب کرده بگو. بچه ها! اينجا بر خلاف دنياي شما خاطره‌هاي جبهه زياد مشتاق دارد و همه‌ي اهل بهشت بخصوص آقا مشتاق آن هستند. يک روز به آقا عرض کردم : آقا جان! دوستان ما اکنون در دنيا هستند، بي آنها بر ما سخت مي گذرد. آقا در حالي که اشک تمام محاسنش را پر کرده بود، فرمود: آنها بقيه شهداي منند. به جلال خداوند سوگند که در سکرات موت، ظلمت قبر، عذاب قبر، عذاب روح و در آن واويلاي محشر تنهايشان نخواهم گذاشت. آنها در حساس‌ترين ايامي که نياز به ياور داشتم، لبيک وفا سر دادند. من به اکبرم گفته‌ام که بدون آنها به بهشت نيايد

    به نام خدا

    باسلام

    با گزارشي از واقعه غدير به روزم

    التماس دعاي فرج يا علي

    بسم الله
    سلام. خوبي حاجي؟
    تلفنتو گم كردم ... يه بار ديگه شماره رو لطف كن و بفرست برام... ببخشيدا ...
    شهيد علمدار يه ... يه روضه داره با ني خوندن ... خيلي قشنگه ...
    روحش شاد.

    با عرض سلام و خسته نباشيد

    يكي از بهترين وبلاگ هاي دنيا اينجاست

    يكي از بهترين حالات من هم الان هست

    خواهش مي كنم ايدي منو ادد كنيد ميخوام بيشتر باهاتون آشنا بشم

     <      1   2   3   4      >