...باز باران با ترانه مي خورد بر بام خانهيادم آيد كربلا رادشت پر شور و نوا راگردش يك روز غمگين گرم و خونينلرزش طفلان نالان زير تيغ و نيزه ها راباز باران با صداي گريه هاي كودكانهاز فراز گونه هاي زرد و عطشان با گهرهاي فراوانمي چكد از چشم طفلان پريشانپشت نخلستان نشستهرود پر پيچ و خمي در حسرت لبهاي ساقيچشم در چشمان هم آرام و سنگينمي چكد آهسته از چشمان سقا بر لب اين رود پيچان باز بارانباز باران با ترانه آيد از چشمان مردي خسته جانهيهات بر لب از عطش در تاب و در تبنرم نرمك مي چكد اين قطره ها روي لب شش ماهه طفلي رو به پايانمرد محزون دست پر خونمي فشاند از گلوي نازك شش ماهه بر لب هاي خشك آسمانبا چشم گريان باز بارانباز هم اينجا عطش آتش شرارهجسمها افتاده بي سر پاره پارهمي چكد از گوشها باران خون و كودكان بي گوشوارهشعله در دامان و در پا مي خلد خار مغيلانوندرين تفتيده دشت و سينه ها برپاست طوفاندستها آماده شلاق و سيلي
يا حسين شهيد(ع)ممنون. کارتون عاليه.اجرتون با خود سيدالشهدا...