ايام گل ياس
ديدي زده بالاي دري پرچم زهرا
بي اذن مشو وارد بزم غم زهرا
ايام، تعلق به گل ياس گرفته
افراشته بنگر همه جا پرچم زهرا
بر سينه ي زخمي و شکسته پي تسکين
جز اشک محبان نبود مرهم زهرا
پيدا نکند لولو و مرجان بهشتي
هرکس نشود غرق مگر در يم زهرا
خواهي عرق شرم نريزي به قيامت
درنوکري اينجا مگذاري کم زهرا
کافي است به سني و مسيحي چو يهودي
از چادر خاکي بخورد يک دم زهرا
اي رشته اي از چادر بي بي مددي کن
گرديم چو سلمان شما محرم زهرا
بردار زبانم ببريد و بنويسيد
تو ميثم تماري و من ميثم زهرا