• وبلاگ : قافله شهداء
  • يادداشت : داستانك شهداء (1)
  • نظرات : 25 خصوصي ، 54 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام

    از راه كه رسيد براي غسل شهادت نشاني حمام را گرفت. با خودم گفتم:ديرآمده مي خواهد زود برود! هنوز حوله روي سرش بود كه خمپاره قسمتش شد.

    مي گفت برويم ببينيم كداممان زودتر مي رسد به طواف عشق؛ من به مكه و او به فكه. اما من كه در هواپيما بودم، او پرواز كرد…

    دستتون درد نکنه دوست عزيز. نوشته هاي زيبايي بودن بخصوص بند ششم !