• وبلاگ : قافله شهداء
  • يادداشت : پابوس از كرمانشاه تا مشهد
  • نظرات : 3 خصوصي ، 20 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    با سلام
    وبلاگ خوبي داريد
    به منم سر بزنيد خوشتون مياد انشالله
    پاسخ

    سلام. ممنونم.
    + hadis_m71 
    ممنونم..فوق العاده بود...
    سلام عليكم
    اسعدالله ايامكم...
    استفاده كرديم. اجرتون با آقا...
    زيارت نصيبتون.
    درپناه حق،موفق وپيروز باشيد
    پاسخ

    سلام. ممنوونم. همچنين...
    پيرمردي جلوي ابراهيم رو گرفته بود. مي گفت:
    فرزندم از شما راضي نيست!
    ابراهيم با تعجب پرسيد:
    چرا پدر جان مگه فرزندشما کيست؟
    پيرمرد گفت:
    من پدر همان شهيدي هستم که چند روز پيش پيکرش رو شما از "بازي دراز" برگردونديد.
    ديشب پسرم رو توي خواب ديدم؛ مي گفت: اون مدتي که در بازي دراز ، گمنام افتاده بوديم، هر شب مادر سادات حضرت زهرا (س) به ما سر مي زدند اما حالا ديگه خبري نيست...
    <مي گويند شهداي گمنام مهمان ويژه ي حضرت صديقه هستند!>
    اشک در چشمان ابراهيم حلقه زد..
    مي دانستم به چه فکر مي کند
    گمنامي...


    سلام بر ابراهيم
    نشرپيام آزادي


    به ما هم سر بزن يا علي
    پاسخ

    ...... سلام. خيلي زيبا بود. ممنون. چشم...
    سلام...محشر بود اين پستتون...چندوقتيه کم پيداين...ايشالله هر جا هستين زير سايه حضرت صاحب و با دعاي شهدا حال و هواتون تا ابد معنوي باشه...التماس دعاي ناب...رضوان الهي نصيبتون...ياعلي عليه السلام...
    پاسخ

    سلام. كم سعادتيم.... ممنووونم. ايشالله همچنين شما...
     <      1   2