سلام...خداقوت....حوشا به احوالش....به خيل عاشوراديان پيوست....به علي اکبر حسين...
"مشغول حرف زدن با حضرت رقيه (سلام الله عليها) شدم. اشک هام دوباره شروع کرد به ريختن. زياد نگذشت، يک دفعه سنگيني دستي را روي شانه ام احساس کردم. بيسيم چي بود.............."
به روزم
ياعلي