پيام
گنجشك كوچك
89/3/17
محسن - قافله شهداء
ما عقدمان را سر مزار علي برادر شهيد محمد (جهان آرا) در بهشتزهرا جاري کرديم. خودمان دو نفر بوديم. يک روز بعد از ظهر بود. متعهد شديم که کمک و همکار هم باشيم. عقد رسمي هم با سادگي در منزل ما و با حضور خانواده محمد و چند نفر از دوستان خوانده شد. اين شروع زندگي ما بود. هفته بعد از مراسم هم راهي خرمشهر شديم.... بقيه تو قافله
روح الامين حسيني
بلاخره ما يه عكس به غير از عكس و فيلمي كه تو تلوزيون نشون ميدن ديديم
رزگل
چقدر همسراي شهدا در فراق انها اذيت شدند کي ميدونه
محسن - قافله شهداء
پسرم «حمزه» دهم مهرماه سال پنجاه و نه به دنيا آمد. آن روزها جنگ شروع شده بود. در همين روزها بود که محمد ..... بقيه ش تو قافله
مي نوش.
دستتون دردنكنه جهان آرا مظهر غيرت يك عرب ايراني
خليل سعيدي
هنوز گريه پدر بزرگم را که از جنايات صدام وتعديات ناموسي سربازان يزيد صفتش به مردمم کرد در گوشم مانده با وجود اينکه شايد او الان فريب بيست سال که به رحمت خدا رفته است.. انشالله خدا جهان ارا را هم در فردووس برين جاي دهد.
محسن - قافله شهداء
آمين....