وبلاگ :
قافله شهداء
يادداشت :
عکس نوشته ها - يک - من فرزند شهيدم، روي پدر نديدم...
نظرات :
8
خصوصي ،
81
عمومي
پارسي يار
: 18 علاقه ، 5 نظر
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سردار خيبر
تعريف ميــکرد :
همسرم توي حيــاط از روي ويلچر با صورت خورد زميــن...
بعد که من دويــدم و از روي زميــن بلنــدش کردم
ديــدم داره مثل ابـر بهار گريــه ميکنه...
با تعجب بهش گفتم
حاجي شما توي ايـن سالهاي مجروحيتت
يــه بار آخ نگفتي
چي شده؟!
گفتش نميدونستم
زميــن خوردن با صــورت اينـقدر درد داره ...
.
.
يا ابوالفضل (ع