شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

آموزش پیرایش مردانه اورجینال
+ گزارشي از مجلسي بهشتي...
يكي از بهترين زمانها و زيباترين حس ها بعد نماز عشاست كه مردم منتظرن آقا تشريف بيارن.... شعارها از عمق وجود رو زبونا جاري ميشه: اي پسر فاطمه --- منتظر توهستيم // اين همه لشگر آمده --- به عشق رهبر آمده و .... - معمولا هر مصرع رو يه گروه مي گن و گروه ديگه جواب ميدن(آقايون و خانمها) http://up.iranblog.com/images/k497zq30v5flsx32gpqb.jpg
تا حضرت آقا تشريف ميارن.... (اون وقت شعارها لحنش عوض ميشه): رهبر آسمانيم ----- فداي تو جوانيم // اي پسر فاطمه --- تسليت تسليت // علمدار ولايت ---- بسيحيان فدايت ---- و چون مردم مي دونن كه آقا با اين شعار دست مباركشون به سينه مي خوره بلااستثناء تو همه برنامه ها اينو ميگن و با آقا سينه ميزنن: حسين حسين شعار ماست ---- شهادت افتخار ماست // -
و امسال با توجه به اين قضايا شعارهاي سياسي جاي خودشو داره: رهبر اگر لب تر كند --- جان را فدايش ميكنيم // ما همه سرباز توايم خامنه اي --- گوش به فرمان توايم خامنه اي و.... - همه ي اون سختيهاي راه و رد شدن از اون همه صف و گيت بازرسي و چند ساعت منتظر نشستن با يه نگاه پرمهر آقا به جمعيت و تکون دادن دست نوازش از دور به شيريني مبدل ميشه.... http://up.iranblog.com/images/eujccqablzzahwy3tu58.jpg
حالا ديگه با زور و زحمت و چندبار صلوات مردم و سخنران جلسه آروم ميشه و شعار نميدن ولي همه ي سرها به سمت جنوب غربي حسينيه ميچرخه و همه به اونجا سرك ميكشن تا راحتتر آقارو ببينن و اين سرك كشيدنها تا آخر مراسم ادامه داره.. http://up.iranblog.com/images/dn9rc7xpzib1s8attl.jpg واقعا بهشت رو مي مونه... فكركنم تو ايران بعد از مراسمي كه درجوار آقامون امام رضا(ع) برقرار ميشه اينجا باشه.شور وشعور موج ميزنه...
مراسم كه تموم ميشه و آقا كه تو بين احساسات پاك مردم تشريف مي برن با كلي سختي ميشه جلوي جوونا رو نگه داشت تا اون اتفاق :) سال 73 مجدد تكرار نشه و بچه هاي بيت تموم پارچه ها و پرچمهاي اون قسمتي كه آقا حضور داشتن رو جمع كنن... حالا ديگه راه رو باز ميكنن و خيلي ها هجوم ميارن به اون مسير كه حضرت آقا گذشتن .... http://up.iranblog.com/images/k497zq30v5flsx32gpqb.jpg
ديگه مثل سابق فقط تو برنامه بيت تهرانيا و شهرهاي اطراف شركت نمي كنن... تو خ جمهوري، دانشگاه و ... كه رد ميشي مي بيني خيلي ها بصورت كاروان از شمال كشور، استان مركزي، اصفهان و ... اومدن تا اين فرصتو ار دست ندن...
مردم از يه شهر ديگه ميان... اون وقت منه بي لياقته... :(((((((((((((((((
واقعا لحظات معنوي و قشنگيه...روحي فداك آقا ...
يكي از بهترين خاطرات اين17-18 ساله كه توفيق شركت داشتيم اين بود كه شب عاشوراي دو سال قبل (88) مراسم كه داشت تموم ميشد و مداح داشت دعا مي كرد ديدم جلوي درب تردد مسئولين شلوغه. مي دونستم معمولا مسئولين اونايي كه از اون در خارج ميشن ميرن شام رو كنار آقا صرف مي كنن. يه گيت بيشتر جلومون نبود. خدا خواهي بود كه اون گيت آخري رو هم رد كرديم و جلوي اون در رسيديم. تو يه همهمه :) ما هم خودمون رو فرستاديم تو.
اولش چندبار تذكر دادن كه بفرمايين بيرون ولي اين مواقع زدن به بي خيالي يكي از مهمترين كارهاست. چند دقيقه اي منتظر مونديم تا در رو باز كردن و از محيط حسينيه بيرون اومديم. همه مهمونا با كفش و مابدون كفش :)... (چون ما كفش رو سمت تردد عزادارا تحويل داده بوديم...) خلاصه يه دور زديم و رسيديم به يه در كوچيك كه ظاهرا درب حياط ورودي دفتر حضرت آقا بود. يه همچين دري:http://up.omid22.ir/uploads/1394405130.jpg-
رفتيم وارد حياطي كه بعضي جلسات (باجوانان، دولت و...) اونجا برگزار ميشد... http://up.omid22.ir/uploads/1354292774.jpg و http://up.omid22.ir/uploads/1393158720.jpg ديگه چند قدمي مونده بود به چيزي كه هيچ وقت تو خواب هم نمي ديدم.... رسيديم طبقه هم كف كه سفره انداخته بودن و چند نفر نشسته بودن. ظاهرا آقا و مسئولين تو طبقه پاييني بودن.
خيلي لحظات زيبايي بود.... غذا كه تموم شد دعا كردن و بعد هم تشريف بردن.... هيچوقت مزه ي اون شب عاشورا از يادم نميره.... ايشالله قسمت همه تون بشه....
چند لحظه اي دم پله ها معطل شديم و بالاخره سردار نجات(مسئول سابق حفاظت بيت) اجازه دادن بريم پايين. داشتيم مي رفتيم كه با دكتر احمدي نژاد روبرو شديم. داشت ميومد بالا. بالاخره وارد اون اتاق شديم. باورم نميشد شب عاشورا و تو خيمه ي نائب امام .... همه مسئولين بودن ولي فقط حواسمون به آقا بود كه اون سر اتاق رو صندلي نشسته بود و داشت غذا صرف مي كرد....
ميم - فاء
هنيئاً لكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم... ميگم محسن جان! اطلاعات محرمانه رو ريختي رو داريه هاااااااااا :دي
آره. فكر كنم فردا بيان جمع كنن ما رو ببرن.... :)) يا كلا مسئولين حفاظت بيت رو مي فرستن اوين.... :)
ميم - فاء
:)
خوش به سعادتتون ...من يه بار دعوت شدم از طرف آقا كه به خاطر فراموشي يكي از مسئولين از اين دعوت بي خبر موندم و بعد از ديدار بهم گفتن...خيلي ذائقه م تلخ شد...:(((
سين دخت
عزيزم چه عکس زيباييييييييي..................... خوشابه سعادت
ايشالله قسمتتون بشه...
كلا پارتي داريدا جناب قافله!:دي
پارتي نه. فقط خود خدا كمك مي كنه. همين جريان رو كه نوشتم رفتيم كنار سفره آقا. اون شب ما نيم ساعت به اذان رسيديم بيت!! برام كاملا ثابت شد كه ميگن جاتونو تو هيات قبلا مشخص كردن اصلا فكر هم نمي كردم به حسينيه برسم چه برسه اون توفيق بزرگ.....
رفتيم تشييع اونجام دخترا حرف بيت رفتنشون رو ميزدن:(( آخه من چيكار كنم انقد بي لياقتم:((
اتفاقا ديشب خانواده با دختر خانمي آشنا شده بودن كه تنها از كرج اومده بودن! و قرار بود اون موقع شب يا برگردن يا برن خونه بستگانشون... كه خداخواهي اين آشنايي باعث شد با ما برگردن و تا خونه همراهيشون كرديم... عشق آقا بدجوري مي كشونه مردم رو....
خوش به حالتون:(
خب اونا خانوادشون ميذارن اون موقع شب برن و برگردن! مال منم ممكنه بزارن كه بعيده! ولي واقعا چطوري برگردم خودم اون موقع شب؟!!!!
هي به اين دوستامون ميگيم بريد ماشين بخريدا ! گوش نميدن كه! :(
ايشالله محرّم .......
حيف كه محرم، دو شب بيشتر قسمت نشد.... :(
آموزش پیرایش مردانه اورجینال
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top