• وبلاگ : قافله شهداء
  • يادداشت : ماجراي ريش حاج محسن
  • نظرات : 12 خصوصي ، 47 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    به نام خدا

    باسلام.مطلب جالبي بود.

    نميدونم چرا يه سري از جنگ فقط خشونت و گريه و زاريشو ديدن،من خودم يه مدت رو زندگينامه شهدا تحقيق ميكردم كه متاسفانه بخاطر موقعيتي كه داشتم نشد ادامه بدم اما تو همين مدت به خيلي از حقايق پي بردم،اينكه نوشتيد: گريه و عبادت به موقعش و خنده و تفريح هم بجاش. فقط به موقع و بجا نبود ،خيلي از جاها بي موقع شوخي ميكردند ،مثلا شب عمليات كه خيلي وضعيت بحراني بود يكي دونفر شروع ميكردن شعر هاي ظنز گفتن كه حقيقتا برا يه لحظه جو عوض ميشد پس با اين وجود هميشه افرادي بودن كه شوخ طبعي كنند و خستگي رو از تن رزمنده ها در بيارن

    البته خيلي طبيعي بود .چون اكثرا جوون بودن و سرشار از انرژي و شوخطبعي ...و اينكه تو اوج انرژي وقتي در مقام بنده قرار ميگرفتن ميشدن اوج بندگي و خضوع و اين نهايت انسانيته كه الان كمتر ديده ميشه چون جووناي ما چيز ديگه اي رو از جوون بودن برداشت ميكنن.

    به اميد روزي كه شرمنده صاحب شهدا نباشيم

    التماس دعاي فرج يا علي