• وبلاگ : قافله شهداء
  • يادداشت : ماجراي ريش حاج محسن
  • نظرات : 12 خصوصي ، 47 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     

    وبلاگ بسيار خوبي را درست كرده ايد اميدوارم در اين مسير موفق باشيد

    لطفا خاطرات شهيدمدق را بنويسيد

    سلام

    خدا خيرت بده برادر. كلي خنديدم. خداوند انشاء الله اين شهداي عزيز با را با انبياء‏ و اوليايش محشور كند

    التماس دعا

    سلام عليكم .خوشي هاي شهدامون هم دلمون رو بدرد ميندازن .شهدا رفته اند تا ميثاقها از يادمان نرود .دستتان درد نكند .كاش كسي مرا نيز ازين خواب گران وكابوس هولناك جدا سازد .اي كاش دنيا ويا نه ،آدمها سر ناسازگاري نداشتند .مويد باشيد خدانگهدار .

    سلام

    بازم مثل هميشه زيبا بود.

    نميدونم انقدر كه ميام اينجا كامنت هم ميذارم؟.. يادم نمياد والله! ولي هميشه خواننده نوشته هاتون هستم.

    اين خاطره دومي از اولي قشنگتر بود. خدا به شما خير بده و درجات شهدايي كه ازشون مينويسيد رو روز به روز زيادتر كنه

    در پناه حق

    به نام حق

    سلام...خوبيد شما ؟

    بازم مثل هميشه مطلب بسيار عالي بود ...و منم بازم مثل هميشه ميگم اجركم عند الله !

    التماس دعا...يا علي مدد...در پناه حق

    با سلام

    حيف دوران طلائيمان گذشت لحظه هاي كربلائيمان گذشت

    آن زمان با لاله ها مي زيستيم با شهيدان خدا مي زيستيم

    با شقايق گفتگويي داشتيم پيش خوبان آبرويي داشتيم

    موفق باشيد بروز هستم

    با تشكر

    روحش شاد...

    اينم يكي از مشكلات حزب اللهي بودنه ديگه. راستي شبا چه جوري بخوابن؟!

    گاهي واقعا يادمون مي ره كه خنده اي هم وجود داشته...
    سلام و خسته نباشيد. حالتون خوبه ان شالله؟
    از لطفي كه نسبت به وبلاگم دارين ممنونم.
    التماس دعا

    سلام از وبلاگ شما خيلي استفاده مي كنم

    مطالب خوبي داره

    شهادت قسمت ما مي شد اي كاش

    به نام خدا

    باسلام.مطلب جالبي بود.

    نميدونم چرا يه سري از جنگ فقط خشونت و گريه و زاريشو ديدن،من خودم يه مدت رو زندگينامه شهدا تحقيق ميكردم كه متاسفانه بخاطر موقعيتي كه داشتم نشد ادامه بدم اما تو همين مدت به خيلي از حقايق پي بردم،اينكه نوشتيد: گريه و عبادت به موقعش و خنده و تفريح هم بجاش. فقط به موقع و بجا نبود ،خيلي از جاها بي موقع شوخي ميكردند ،مثلا شب عمليات كه خيلي وضعيت بحراني بود يكي دونفر شروع ميكردن شعر هاي ظنز گفتن كه حقيقتا برا يه لحظه جو عوض ميشد پس با اين وجود هميشه افرادي بودن كه شوخ طبعي كنند و خستگي رو از تن رزمنده ها در بيارن

    البته خيلي طبيعي بود .چون اكثرا جوون بودن و سرشار از انرژي و شوخطبعي ...و اينكه تو اوج انرژي وقتي در مقام بنده قرار ميگرفتن ميشدن اوج بندگي و خضوع و اين نهايت انسانيته كه الان كمتر ديده ميشه چون جووناي ما چيز ديگه اي رو از جوون بودن برداشت ميكنن.

    به اميد روزي كه شرمنده صاحب شهدا نباشيم

    التماس دعاي فرج يا علي

    بنام خدا
    با سلام
    از مطلب زيبايي كه نوشتيد بسيار لذت بردم .
    موفق و سربلند باشيد .
    من هم بروز هستم .
    التماس دعا

    همه بر سر زبانند و "تو" در ميان جاني...

    ///////////////////////////

    سلام.ممنون که سر زديد.

    به روزم..

    يا علي

    سلام مطلب شما روخوندم جالب وشيرين بود از اينكه باهم همسنگريم خوشحالم موفق باشيد يا علي ع

    سلام

    وبلاگ جالبي داريد .

    خوشحالم كه با وبلاگ شما آشنا مي شوم .

    به وب شما لينك داده ام . خوشحال مي شوم شما هم اين كار را انجام دهيد .

    به اميد ظهور

    ياعلي!

    سلام

    التماس دعا

     <      1   2   3   4      >